به گزارش مشرق يك: امروز در آماري قابلتوجه اعلام شد: «19 هزار روستا در كشور سه تا 5 خانوار دارند.» اين يعني عملاً بسياري از روستاها تخليه شدهاند و مثل بيماراني كه به دستگاههاي تنفس مصنوعي وصل شدهاند، تا ممتد شدن خط دستگاه نشاندهنده ضربان زندگي فاصله چنداني ندارند. اينها آمارهايي است كه ميتواند نشاندهنده تغييرات عظيم اجتماعي و جمعيتي در جامعه ايران باشد.
دو: مطابق با سرشماري سال 1335 ايران در يك جمعيت 19 ميليون نفري، نسبت جمعيت شهري به روستايي 6 ميليون نفر در برابر 12 ميليون نفر بوده است، اين يعني روستاييها دو برابر كساني بودند كه در شهرها زندگي ميكردهاند، اما از آن زمان به تناوب آمارگيريهاي 10 ساله كشور، جمعيت روستايي كشور به سرعت تحليل رفته و كوچك شده است. آمارگيري سال 45 نشان ميدهد كه 38 درصد جمعيت كشور شهرنشين و 64 درصد روستايي بودهاند. سال 55 اين رقم به 53 درصد روستايي و 47 درصد شهري ميرسد. آمار سال 65، 54 درصد شهري و 46 درصد روستايي را نشان ميدهد سال 75 اين رقم به 61 درصد شهرنشين و 39 درصد روستانشين ميرسد. سال 85 و در جامعه 70 ميليوني ايران، 68 درصد شهري و 32 درصد روستايي هستند و همچنان كه رئيس مركز آمار ايران چند روز پيش در استقبال از سر شماري امسال پيشبيني كرد: انتظار ميرود كه جمعيت روستايي ايران به 22 درصد رسيده باشد.
سه: حال تصور كنيد شيب تند تخليه شدن روستاها و تحليل رفتن جمعيت روستانشين را با همين روند ادامه بدهيم، احتمالاً تا 30 سال ديگر روستايي در كشور نخواهد ماند، چون اگر توجه كنيم از سال 55 تا به حال افت جمعيت روستايي با يك شيب 7 درصدي كاهش نشان ميدهد و حتي اگر اظهارات رئيس مركز آمار ايران را حاكي از افت 10 درصدي آمار جمعيت ايران در 10 سال گذشته بوده نپذيريم و همان شيب 7 درصد را قبول كنيم، در آن صورت پرسش اين خواهد بود كه آيا جمعيتي در روستاهاي ايران در 30 سال بعد ساكن خواهد بود؟
چهار: اگر تصاوير 10 ساله جمعيت ساكن در روستاهاي كشور را به شكل يك درياچه - فرض كنيد درياچه اروميه ببينيم - در كنار هم قرار دهيم در آن صورت به وضوح ميتوان از بالا آنچه را كه بر سر اين درياچه رفته است به خوبي مشاهده كرد. در طول اين 60 سال اين درياچه جمعيتي از سهم 70 درصدي به 30 درصدي رسيده است.
دو: مطابق با سرشماري سال 1335 ايران در يك جمعيت 19 ميليون نفري، نسبت جمعيت شهري به روستايي 6 ميليون نفر در برابر 12 ميليون نفر بوده است، اين يعني روستاييها دو برابر كساني بودند كه در شهرها زندگي ميكردهاند، اما از آن زمان به تناوب آمارگيريهاي 10 ساله كشور، جمعيت روستايي كشور به سرعت تحليل رفته و كوچك شده است. آمارگيري سال 45 نشان ميدهد كه 38 درصد جمعيت كشور شهرنشين و 64 درصد روستايي بودهاند. سال 55 اين رقم به 53 درصد روستايي و 47 درصد شهري ميرسد. آمار سال 65، 54 درصد شهري و 46 درصد روستايي را نشان ميدهد سال 75 اين رقم به 61 درصد شهرنشين و 39 درصد روستانشين ميرسد. سال 85 و در جامعه 70 ميليوني ايران، 68 درصد شهري و 32 درصد روستايي هستند و همچنان كه رئيس مركز آمار ايران چند روز پيش در استقبال از سر شماري امسال پيشبيني كرد: انتظار ميرود كه جمعيت روستايي ايران به 22 درصد رسيده باشد.
سه: حال تصور كنيد شيب تند تخليه شدن روستاها و تحليل رفتن جمعيت روستانشين را با همين روند ادامه بدهيم، احتمالاً تا 30 سال ديگر روستايي در كشور نخواهد ماند، چون اگر توجه كنيم از سال 55 تا به حال افت جمعيت روستايي با يك شيب 7 درصدي كاهش نشان ميدهد و حتي اگر اظهارات رئيس مركز آمار ايران را حاكي از افت 10 درصدي آمار جمعيت ايران در 10 سال گذشته بوده نپذيريم و همان شيب 7 درصد را قبول كنيم، در آن صورت پرسش اين خواهد بود كه آيا جمعيتي در روستاهاي ايران در 30 سال بعد ساكن خواهد بود؟
چهار: اگر تصاوير 10 ساله جمعيت ساكن در روستاهاي كشور را به شكل يك درياچه - فرض كنيد درياچه اروميه ببينيم - در كنار هم قرار دهيم در آن صورت به وضوح ميتوان از بالا آنچه را كه بر سر اين درياچه رفته است به خوبي مشاهده كرد. در طول اين 60 سال اين درياچه جمعيتي از سهم 70 درصدي به 30 درصدي رسيده است.
پنج: شايد يكي از مهمترين پرسشهايي كه پيش از ورود به ريشهها و علتهاي افت معنادار جمعيت روستايي ايران بايد به آن پرداخت، اين است كه اصلاً آيا ما نيازي به روستاها داريم؟ برنامهريزان و مديران جامعه ما چنين تلقياي ندارند؟ آيا شيوه برنامهريزي ما در اين سالها اثباتكننده چنين معنايي نبوده است؟ چرا ما بايد نگران كاهش جمعيت روستاها باشيم؟ امروز دنيا كوچك شده است و با يك تماس تلفني ميشود از آفريقا موز وارد كرد و با تماس تلفني ديگر، از مصر پرتقال و با يك تماس ديگر از هند و پاكستان انبه، اما اگر روستاها همچنان مراكز توليد محصولات كشاورزي و دامداري هستند و سهمي 10 درصدي در توليد ناخالص ملي دارند، در آن صورت آيا تحليل جمعيتي روستاها نميتواند نگرانكننده باشد؟ مثلاً اگر باغهاي كيوي و نارنگي در شمال كشور تبديل به ويلا ميشود، آيا جاي نگراني دارد يا نه ميتوان با يك تلفن همه جاي كشور را پر از كيوي و نارنگي كرد. اصلاً فرض كنيم كه ايرانيها هيچ نيازي به محصولات كشاورزي و باغي و دامداري نداشته باشند، آيا هجوم روستاييان به شهرها در حالي كه شهرها و كلانشهرهاي ما خود گرفتاريهاي عديده و عظيمي دارند، حاصلي جز گسترش حاشيهنشينيهاي بيشتر و تبعات اجتماعي ناشي از آن خواهد داشت؟